کد مطلب:94809 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

حکمت 075












[صفحه 759]

(گویند پس از این سخن، معاویه گریست و گفت: خدا او را رحمت بی پایان بخشد كه براستی چنین بود. اینك ای ضرار تو بگو اندوهت برای او چگونه است؟ و ضرار پاسخ داد: حال نزار من، همچون اندوه مادری است كه فرزندش را در كنارش سر ببرند! ) مردی از اهالی شام، پس از بازگشت از جنگ صفین، درباره مقدرات، از امیرمومنان پرسید. اینست آن پاسخ: شگفتا! شاید گمان تو آن باشد كه سفر ما به شام، از روی قضائی لازم و قدری واجب بوده است. اگر چنین پنداری، پس پاداش و كیفر، موضوعی ناراست میبود و نوید به خیر و بیم بدی از واقعیت ساقط میگشت. بدانكه پاك آفریدگار، بندگانش را به اطاعت فرمان داده، حال آنكه آنان صاحب اختیارند. از عصیان نهیشان فرموده، بخاطر اینكه از سرانجام خود، بیم داشته باشند. هیچ بنده ای از روی اجبار سر بفرمان خدا ننهاده است. كردگار رسولان را ازسر، بازی و تفریح بسوی ما نفرستاده، و كتابهای آسمانی را از روی بیهودگی، بر ما نازل نفرموده است. آسمانها و زمین- و آنچه را كه در آنهاست- بدون جهت نیافریده. این گمان كسی است كه بدین خدا كافر باشد. و وای بر كافر و آتش دوزخ!


صفحه 759.